سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زن ذلیل

 

شیر ورفقاش نشسته بودن گپ میزدن  بین صحبتاشون اقا شیره یه نگا به ساعتش میندازه و میگه

اوه اوه ساعت 12 شد من باید برم خونه خانمم خونه منتظرمه :

گاو پوزخندی میزنه و میگه:

زن ذلیلو نگا : ادعاتم میشه سلطان جنگلی؟
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

تو خونه یه "شیر" منتظر منه نه یه "گاوی " مثل تو!